ماه می گذرد

               در انتهای مدار سردش .

ما مانده ایم و

روز

نمی آید.

                 احمد شاملو

 

اگر تقدیری باشد، برای ما آزادی مقدر نیست که اینقدر می دویم و نمی رسیم.

راستی، گفته باشم، این شب ماندنی ست. حالا، هرچقدر دلتان می خواهد فریاد بزنید، هر چقدر دلتان می خواهد سکوت کنید.

در کوچه باد می‌آید٬ این ابتدای ویرانی‌ست!

هستم. زنده ام. من حتی نفس می کشم. من حتی احمقانه از زنده بودن خود خوشحالم. مضحک است اما من حتی وبلاگم را به روز می کنم. اگر نمی خندید بگویم که من حتی به حوادث مسخره ای ک می بینم می خندم. باورتان نمی شود اما من حتی گریه هم می کنم. جالب است دلتنگ هم می شوم.

گاهی به تفریح می روم. گاهی همه چیز را فراموش می کنم و به رقص در می آیم. حتی قرار است تعطیلات را به مسافرت بروم.

هستم وزنده ام و نفس می کشم و ابلهانه به این کار خود ادامه می دهم.

 

امروز حس نوشتن نیست!

یکی از دوستانم که دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران است خیلی نام استاد اباذری را می برد و از او تعریف می کند. امروز که دیدم شرق متن یک سخنرانی دکتر یوسف اباذری را چاپ کرده است توجه ام جلب شد تا بخوانمش.
خواندم و لذت بردم. شما هم بخوانیدش٬ شاید لذت ببرید؛ شاید هم نبرید؛ یا اصلا فراموش کنید نخوانیدش!

چون آدمک٬ زنجیر٬ بر دست و پایم!

آن شب مدام سراب از آسمان می بارید.

من سردم بود

و بالا پوش مرا باد برده بود.

بعد به یک روشنی رسیدم

در فاصله ی دوری از همیشه ها...

بوی سیگارم حالم را به هم می زد.

... پک دیگری زدم.

بعد خودم را جمع کردم.

سردم بود.

بالا پوش مرا باد برده بود.

 

  

 .............................

حالا که نماینده ها بلاخره عزمشان را جزم کرده اند و پاشنه ها را ور کشیده اند، کاش از پای ننشینند وای کاش ایرانیان دوباره هم پیمان شوند. تایید صلاحیت بازی ست. هدف، آزادی ست.

مجلس هفتم در BBC
ریاست جمهوری / وزارت کشور / مجلس / شورای نگهبان

اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمی‌شه!

اصلا فراموشش کن آن عاشقانه ی پر غم نگاهم را.
اصلا فراموش می کنم آن خواهش گرم تنت را.
من از این طرف می روم، تو از آن سو برو.
می رسیم؛ من به تنهایی؛ تو به...

......
از تعطیلی بلاگ اسکای تا چالشی در سطح امنیت ملی
......
اعدام سردار مهدی دوزدوزانی
لطفا اگر در مورد این خبر بیشتر می دانید به عمو اطلاع دهید.
.....