چه دانم من دگر چون شد، که چون غرق است در بی چون!

از امروز صبح عاشقت شده ام. به گمانم دیشب خوابت را دیده ام، حتی شاید در خواب گریسته باشم.

می خواهم بروم تا بلکه برسم به یک روشنی یی، خواستی، بیا؛ نخواستی گاهی حال وخبری بگیر از من، شاید دلم هوایت را کرده باشد.

موبایلم را روشن می گذارم.

 

پ.ن.۱: عنوان از یکی از غزل‌های دیوان شمس است.

پ.ن.2: عمو رضا موبایل ندارد.

پ.ن.3: کلی فاصله هست از من تا تو و از تو تا من؛ تا برسیم هم حتما دیر شده است.
پ.ن.۴: برای آنکه یادی کرده باشم از حسین پناهی یکی از نوشته هایش را اینجا گذاشته ام.

نظرات 18 + ارسال نظر
من جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:37 ب.ظ http://inmanaminja

چقدر حرفهای این عمو رضا به دل مینشیند ...

حسين جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:16 ب.ظ http://sokot.blogsky.com

سلام عمو
عمو دارم اين افيون رو ترک ميکنم
عمو سخته ولی ميشه
اگه دوست داشتی معرفيت کنم
سخته ولی ميشه. عمو نکنه آلوده بشی ٬ من تازه می‌خوام مثل خودت پاک بشم

م ر ی م جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:41 ب.ظ http://shodan.blogsky.com

حرفی نیست ... اگر هم باشد آن قدر به هم نزدیکیم دیگر نیازی به گفتن نیست!!

صادق جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ http://restart.blogsky.com

منتظر نباش که شبی بشنوی،
از این دلبستگی‌های ساده دل بریده‌ام!
که روسری تو را،
در آن جامه‌دان قدیمی جا گذاشته‌ام!
یا در آسمان،
به ستاره‌ی دیگری سلام کرده‌ام!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری،
در همان دامنه‌ی دور ِ دریا بمان!
هر جور تو راحتی! بی‌بی باران!
همین سوسوی تو
از آن‌سوی پرده‌ی دوری،
برای روشن کردن اتاق ِ تنهاییم کافی‌ست!
من که اینجا کاری نمی‌کنم!
فقط، گهگاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می‌کنم!
همین!
این کار هم که نور نمی‌خواهد!
می‌دانم که مثل همیشه،
به این حرف‌های من می‌خندی!
با چال‌های مهربان ِ گونه‌ات ...
حالا، هنوز هم
وقتی به آن روزهای زلالمان نزدیک می‌شوم،
باران می‌آید!
صدای باران را می‌شنوی؟

((یغما گلرویی))

رضا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:50 ق.ظ http://reza-n.blogspot.com

شاید دلم هوایت را کرده باشد
عجب ساده و صمیمی بود. خیلی عالی

الهام شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ب.ظ

به بارا نی زلال
شاداب ترین گلها را
در من بیدار کرد
ابری کوچک
دیری است
از آسمان خلوت من کوچ کرده است
با شبنم وستاره هایش
ابری کوچک
(عمران صلاحی)

رقص محلی شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ب.ظ http://raghsimahalliam.persianblog.com

مثل همیشه نرم مثل مخمل.....

صادق یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:33 ق.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com

سلام برایم نوشتی :
پیروزی یک تفکر استقلال طلب و یک تفکر پویا ؟عافیت طلبها (لیبرالها) ؟
سلام صادق خان!
این حرف ها یعنی چی؟
تازه چه فرق می کند ؟! ما یک پایه‌ی جنگ بودیم! دلمان هم نمی خواست به این زودی ها تمام شود. می خواست؟
بعد مدتها که حالا امدم کاش این حرفها پیش نمی امد.

برخی حرفها مارا بوجد می اورد و برخی حرفهارا دوست نداریم بشنویم یا خیلی از و اقعیتها که مایل نیستیم ببینیم و انکار می کنیم. حداقل درمورد اون قسمتی که گفتی ما یک پایه جنگ بودیم مایلم بیشتر توضیح بدم.
اگر جنگ را به سه قسمت تقسیم کنیم قبل از ازادی خرمشهر . ازادی خرمشهر تا نبرد فاو و نبرد فاو تا قبول قطعنامه. هرکدام ویژگی متمایز کننده ای دارند. بنظر من و تا انجایی که یادم میاید ادمهای دوربر من به پایان جنگ بعد از ازادی خرمشهر از این باب که صلحی برقرار باشد امیدوار نبودند. شاید برای شما لیبرالها خیلی جای احترام داشته باشند اما چیزی که من بخاطر می اوردم ان بود که اکثریت لیبرالها کنج عافیت را چسبیده بودند من بخاطر ندارم چهره معرفی از انها حتی در دوره قبل از ازادی خرمشهر هم در دفاع از میهن عمل قابل توجهی انجام داده باشد. بنظر من قاطبه روشنفکری و لیبرال ما بیشتر ادمهای سخنران و توصیف کننده های زبردست ارمان شهر هستند اما نه تنها هیچ هزینه ای نمی کنند که حتی برنامه ای مدون و قابل اجرا هم ندارند. فقط خوب بلدند ایراد بگیرند نقد کنند و هی افسوس بخورند که چرا در اروپا بدنیا نیامده اند.
با احترام

پیام یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:16 ق.ظ http://payamra.com

خوشا بحال ان خواب و رویا ...

آرمین دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:16 ق.ظ http://mr-he.blogsky.com

سلام ... موفق باشی.

خاکستر دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:06 ق.ظ

هوم

نرگس و روزنه هاش سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:51 ب.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

عمو همیشه یه حس حامی به آدم میده..بعد از پدر...
نوشته های این صفحه رو کامل خوندم...خیلی نرم مینویسید بهترین لغتی که میشه بکار برد...آدم اینجا حس میکنه توی یه اتاق خلوت و ساکته...
کلید را روی قفل جا یگذارم میدانم که می آیی(مال یه وبلاگه)

جاسیگاری پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.jasigari.blogsky.com

عمو سلام
مثل همیشه با نوشته هات مست شدم
عمو یادم رفته چطوری کاری که گفتی بکنم
میل کن برام

باحسی به سرخی خون ایستاده ام پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.1mayazad.persianblog.com/

به گمانم فردا رزو خوبی باشد صورت ماه به تو خواهد گفت

چشم تو چشم دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 08:40 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

میشه منم بیام !؟
(دچار خود تحویل گرفتگی شدم !)

مسیح دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.aaddee.blogsky.com

سلام

هنوزم موبایله روشنه ؟

...

سربلند بمونی

کوروش ضیابری دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.imaneemrooz.com

شاعر میگه:
آسمان را می نگرم، تو را میبینم....
خورشید را می نگرم، تو را میبینم....
دریا را می نگرم، تو را می بینم....
خوب مسخره، از جلوم برو کنار دیگه!!!!
درود بر شما. من از خیر لینک گرفتن از آدمهای بزرگ گذشتم. فقط آمدم بگویم که دست مریزاد. راستی شما لینک هم به غریبه ها میدید؟؟؟

رضا چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 05:31 ب.ظ http://reza-n.blogspot.com

کجایی عمو؟ دلم تنگ شده برات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد