ناگهان بغضم ترکید!

وارد اتاق که شدم مامان بی مقدمی پرسید: یادته آقا جون چه سالی فوت کرد؟

گفتم: 75.

رو کرد به مامان بزرگ و گفت: شهریور که بیاد می شه 7 سال.

مامان بزرگ سرش را پایین انداخت و هیچ  نگفت.

بهت زده شده بودم. ناگهان هزار تا خاطره برایم زنده شد. سریع به اتاقم آمدم، در را بستم، خود را روی تخت انداختم و صورتم را چسباندم به بالش...

من آقا جون را خیلی دوست داشتم؛ خیلی.

نظرات 14 + ارسال نظر
بهرام سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:32 ب.ظ http://dokhtarankimiagar.blogsky.com

به وبلاگ من سر بزنید در مسابقه شرکت کنید برنده شوید جایزه هم بگیرید!!!!!!

ابراهیم دریا سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:46 ب.ظ http://www.pctech.blogsky.com

با سلام
اگه امکان داره لینک ویلاگ منرو در وبلاگ خودت قرار بده بعدش یه پیام بده تا لینک وبلاگ تو رو در وبلاگم قرار بدم
اینم کد لینک
a href="http://pctech.blogsky.com" target="_blank"img border="0" src="http://www.blogsky.com/logo/pctech.gif" alt="دنیای کامپیوتر و اینترنت"/a

صنم سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:12 ب.ظ http://sogmad.blogsky.com

عمو جونم
منم تو غم دل نازک و مهربونت شریک کن
خیلی دوستت دارم بیشتر از همیشه
اشکات خیلی ناز و قشنگن
مثل شبنمی رو صورت زیبات
بزار گرمیه دلای عاشق بخارشون کنه
یاد گرمیه دل آقاجون بیوفت
اونوقت جای غم دلتو - حضور گرم آقاجون پر می کنه

مسیح سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:03 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com


سلام عموجون

اینی که می خوام بگم تکراریه ولی فکر می کنم درست باشه .

شادی و غم دنیا از هم جدا شدنی و تفکیک پذیر نیستن .

مثل تلخی ای که موقع خوردن لیمو شـــــــــــیـــــر یــــــن احساس می کنیم .

خدا رو شکر که آقاجون اون قدر خوب بوده که به یادش اشکات جاری شده . چون وقتی رفتیم فقط خاطره های خوب و بد ما برای دیگران موند گاره .

تا بعد ...

آرمین سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:14 ب.ظ http://mr-he.blogsky.com

خدا بیامرزدشون... مرا یاد پدر بزرگ خودم انداختی.

پرهون سه‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:52 ب.ظ http://parhoon.blogsky.com

سلام......
عمو جون هنوز که غمگینی ..... می دونم هر چی سعی کنی باز هم وقتی یه غمی ته دلت باشه نمیشه شاد نوشت ... نمیشه ظاهر سازی کرد.......
راستی این قضیه که نوشتی مربوط به خودته...... اگه آره که خدا رحمتش کنه اگر نه هم باز خدا رحمتش کنه اصلا خدا همه رو قرین رحمت خودش قرار بده چه زنده ها رو و چه مرده هارو...

سامان چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:10 ق.ظ http://metalhammer.blogsky.com

سلام عمو !
تو می‌تونی ادعای غرامت کنی چون تو ستارخان یه مرغ کنتاکی به اسم عمو رضا باز شده.

مشمولک چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:16 ق.ظ http://mashmolak.blogsky.com

وبلاگ جالبی داری موفق باشی بای بای

صدر چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:05 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
راهی است راه عشق، که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان سپارند چاره نیست
و این بار نیز در صبحی چنین دلنشین آمدم که بگویم :
سلام ای دوست عزیز !
راستی خدا آقاجونت رو بیامرزه .یه فاتحه براش خوندم.
موفق باشی
صدر

خسروپرویز چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!
گاهی قدر نمی‌دانیم٬ گاهی نمی‌خندیم٬ گاهی نمی‌گرییم٬ گاهی نمی‌بینیم٬ و بعد فرصتی نیست...

گاهی فکر می‌کنم هنگامی که به یاد ناماندگان می‌گریم٬ به خاطر دوریشان نیست٬ که به حال خود درمانده‌ام می‌گریم...

بدرود!

بهمن چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:47 ب.ظ http://kooko.blogsky.com

سلام دوست عزیز شهریور ماه سنگینی است . شاید هم به همین خاطر است که در میانه ماههای سال ایستاده است و بار تمامی تقویم ها را به دوش می کشد . بیست و سوم شهریور هفتاد و سه به ناچار برای مادر سرودم : حلا دیگر / وقت تقسیم دلتنگی بود / به هرکدام از ما / یکی از گلهای روسری اش را داد .
بر تمامی عزیزان رفته در خاطر ما جاری اند درود . قربانت بهمن

خسته چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:21 ب.ظ

روحش شاد یادش گرامی باد
مطمئن باش او هم تو را دوست داشته ودارد
و بغضش برای تو میشکند

ماه پری چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ب.ظ http://doz2.blogspot.com

من هم که یاد اون دو تا عزیز پدر بزرگ و مادر بزرگ میوفتم ،هر موقع که باشه اشکم در میاد!
من هم دوستشون داشتم!

sadegh پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:48 ب.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد