در میان صف بچهها که دو تا، سه تا از کوه بالا میرفتند، ایمان تنها بالا میرفت. مژگان خود را به ایمان رساند و با او حرکت کرد؛ ایمان متوجه او نشد، یا وانمود کرد که متوجه نشده است و همچنان برای خود زمزمه میکرد. مژگان متوجه نشد که چه چیز را زمزمه می کند.بالاخره با آرنج به بازوی ایمان زد و در حالی که او انگار بهت زده شده بود، گفت: کجایی بابا؟
ایمان با تعجب تکرار کرد: بابا؟!
مژگان خندید و گفت: مسخره نکن ... کجایی؟
ایمان انگار که با سوال عجیبی روبرو شده باشد، جواب داد: خوب ... همین دور و برا!
مژگان سرش را کج کرد و نگاهی به ایمان انداخت و تمسخرآمیز گفت: تو اصلا نفهمیدی منظور من چیه؟
ایمان با حالتی که یعنی از هیچ چیز خبر ندارد سرش را تکان داد که: مگه منظور تو چیه؟
مژگان خیلی جدی گفت: من میفهمم که تو یه چیزیت هست!
ایمان با قیافهای حق به جانب گفت: من همیشه گفتم تو آدم با استعدادی هستی!
مژگان با عشوه درآمد که: خوب این ویژگی عروسک شرقیه؟
ایمان با تعجب تکرار کرد: عروسک شرقی؟
مژگان توضیح داد که: آره ... یکی از آشناهامون که از کانادا اومده بود تا منو دید گفت چطوری عروسک شرقی؟!
ایمان سرش را تکان داد و آرام زمزمه کرد:عروسک شرقی!
سلام
وبلاگ خوبی داری ، اگر مایل بودید پایگاهایمان را لینک کنیم در سایت یکدیگر ، در صورتیکه موافقت کردید اعلام کنید بلافاصیه بنده هم لینک شما را قرار دهم .
مرسی خیلی زیاد.
سلام !
راستش من هم دلم تنگ شده بود.
از قرار هم راستش من مقدماتش رو فراهم کردم .در ضمن مسعود ( سه دوست ) هم اعلام آمادگی کرده که هست.
ببین اگر موافق باشی برای بعد از امتحانات فکر کنم مشکلی نباشه ! یه سالن کوچیک که میزبان و مهمانش خودمون باشیم .اگه موافقی بسم ا....
در ضمن مشکل وبلاگت و خوب برام توضیح بده تا بتونم کمکت کنم .
موفق باشی
صدر
عروسک شرقی؟:):):)
منتظر بقیه داستانت هستم :)
سلام
داستانت را خواندم .متوجه نشدم که چگونه بنویسم .که به زبان امروزی باشد. تشکر می کنم راهنمائی کنی.
سلام. ممنون که به من سر می زنی. وبلاگ خوبی داری. تبریک می گم :)
کشته منو این اشوه های عروسکای شرقی
خیلی باحالی عمو
دلم برات تنگ شده سر بزن
سلام
ما هم به لینک بلاگ شما را در بلاگ مان قرار دادیم .
هو رضا مگه اینجا سینما که میخوای فیلم ببینی؟
سلام !
رضا تو با این بچه ها چکار کردی .همه از دستت شاکین .بی خیال اگر همین جوری پیش بریم همه باید برن غاز بچرونن به جای اینکه دور هم جمع بشن .
سعی کن فضای شبکه و سیستم عصبی بچه ها رو به هم نریزی .لطفاْ
موفق باشی
صدر
سلام !
ببینم ! پس مثل اینکه فقط این وسط ما ایم که غریبه ایم .باشه یکی طلب ما .اما از اینکا قضیه جدی نبودخوشحالم .
فکر کنم دیگه ضرورت گذاستن یه قرار برای همه ثابت شده .
بهتره یواش یواش دست به کار بشیم .
موفق باشی
ٌصدر
عمو رضا سلام. ممنون که سر زدی و پیغام گذشتی. راستی یک سوال. شما همان عمو رضای خودمان هستی یا نه؟
سلام. خوب حتما خیلی رنجیدی. ولی سعی کن زیاد ذهنت را با این چیزها مشغول نکنی. به هر حال زیاد پیش میاد.دل شکستن. دل شکسته شدن. زمان لازمه. موفق باشید.
یه امکان به امکانات بلوگ اسکی افزوده شد٪
به یاهو اعتماد دارین ؟
از این به بعد تبلیغات وبلاگ خود را به یاهو بسپارید
با عضو شدن در گروه بلاگ اسکی در یاهو
http://groups.yahoo.com/group/blogsky
شمار بینندگان وبلاگ شما چند برابر خواهد شد٪٪
اطلاعات بیشتر را در این وبلاگ بخوانید:
http://roozngar.blogsky.com
عمو رضا سلام :
تو منو به ۱۵ سال قبل بردی .راستش رو بخوای من وبلاگ خون
خوبی هستم خیلی از وبلاگها رو می خونم وتوشون دنبال
حرفای تازه ام.
بارها وبلاگتو خوندم حتی مال دوستا تو ولی چیز خاصی نظرم
و جلب نکرد اما ایمان ومژگان منو یاد دوران جوونی ام انداخت
نه تو اشتباه نکن یا حداقل اشتباه منو نکن یه وقتی می شه
که حتی دیگه اگه عروسک شرقی خودش بیاد دیگه حال نوازش کردنش رو هم نخواهی داشت.
مثل من همیشه تنها در حسرت یه نگاه میمونی
نه نمیخوام یادداشتم بوی نصیحت و این حرفارو بده ولی
یادت باشه دوباره میگم عروسک شرقی تو نگاه ادم تو احساس
و قلب ادم ؛گمش نکن نذار در بره نذار ۵ سال دیگه بگی ای کاش..........
اونجوری که از شماره ۱و۲ بوش میاد دنبال کسی میگردی
یا شاید یافتیشو تردید داری ولی تردید و بذار کناریا هست
یا نیست اگه هست بالای کوه وقتی صدات کرد بغلش کن
ببوسش وگریه کن ولی اگه نیست دیگه خودتو اذیت نکن
دنبالش نگردچون که تو قلب احساست و نگاهت رو از
دست دادی چرا ؟خواستی بعدا برات میگم
نکنه تو دنبال عروسک کوکی میگردی کی فروغ
بهش اشاره داره و میتونه با هر فشار دست فریاد بزنه
من خوشبختم
نه اگه اینجوری باشی اذت متنفرم دوست دارم از عمری که
کردم بیشتر برات بگم چون می فهمم وقتی نوشتهات از
بین رفت جه حالی داشتی وبه چی فکر می کردی
ولی برای حالا بسه طوری بنویس که بفهمم جزء کدوم دسته
هستی یافتیش یا گمش کردی یا در استانه گم کردنی
فقط اشتباه نکن
سلام همیشه تنها
نمی ذانم تنهایی را دوست داشتی یا اینگونه پیش آمده که تنها مانده ای اما من تنهایی را دوست دارم
سلام
تشکر می کنم.ولی من می خواهم خود دوستان در باره این داستان نظر بدهند.کم کم با عقاید جدید من آشنا خواهید شد.میخواهم خودم خودم را نقد کنم.اجازه بدهید تا آخر این داستان....
موفق باشی
یه روز وقتی مژگان دوباره پاشو گذاشته بود روی سر ایمان گذاشته بود یه بارگی در اتاق دااااااااااااااااااااااانگ باز شد و بابا و مامان و عمو و عمه و خاله تموم همسایه حل خوردن اومدن تو ........
از اون روز دیگه نرمی موهای مژگان و گرمی پای ایمان از بین رفت چی نوشتم؟!!!!؟!!!!!