۶

قرارشان ایستگاه اتوبوس‌های مهرشهر بود، در میدان آزادی. ایمان آمده بود و ایستاده بود تا دیگران هم از راه برسند.
بلاخره آمدند: مژگان و کاوه و شیرین و محمد. شیرین خبر داد که محبوبه نمی‌آید.
ته اتوبوس نشستند. در راه سر وصدا و بلند حرف زدنشان باعث شد چند بار مسافران به عقب بگردند و به منبع صدا اگر چه می دانستند کجاست نگاه کنند.
قبل از پل که اتوبوس از اتوبان خارج می‌شد پیاده شدند. از زیر گذر، اتوبان را رد کردند و به امامزاده طاهر رسیدند.
ایمان یک بطری نوشابه‌ی خانواده پیدا کرد، آن را پر از آب کرد و سنگ قبر شاملو راشست. بطری چند بار پر و خالی شد تا سنگ قبرهای گلشیری، پوینده، مختاری، محمود و صفرخان هم تمیز شدند.
کاوه گفت: همین قدر مونده برامون که سنگ قبرشونو تمیز کنیم.
ایمان تند جواب داد که: نه؛ اینجا عقده‌هامونم خالی می‌کنیم؛ شعر می‌خونیم، گریه می‌کنیم، سعی می کنیم خودمون رو خیلی روشنفکر ودردمند نشون بدیم.
شیرین با نارحتی گفت: حالا نمی‌تونی قشنگ‌تر حرف بزنی؟!
ایمان با لحنی مسخره گفت: ببخشین؛ از این به بد روبان می‌زنم می‌دم خدمتتون!
مژگان تقریبا فریاد زد که: بسه؛ هر کی نمی‌خواد بره؛ کسی رو زور نکردیم بیاد!
ایمان کنار قبر شاملو نشست، از کیفش دشنه در دیس را درآورد، ورق زد و با صدای بلند شعر شکاف راشروع کرد خواندن؛ تا آنجا که با تاکید خواند:
«...آّه، از که سخن می گویم ؟
ما بی چرا زنده‌گانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.»
نظرات 24 + ارسال نظر
مریم/صورتک پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:29 ب.ظ http://soratak.blogsky.com

سلام عمو رضا خوشحالم که داری ادامه داستانت را می نویسی
موفق باشی مریم

پیرفرزانه پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:07 ب.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

قشنگه...

نگاه پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:19 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

یاد همه شان پایدار....
پایدار

درخت زیبای من پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:53 ب.ظ http://wavysea.blogspot.com

ما بی چرا زنده گانیم...
چطور می شه چرای زندگی رو پیدا کرد؟؟؟

تورج پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:17 ب.ظ http://bisangar.blogsky.com

از بی‌چرای با
تا با چرای بی
... و چگونه
زندگی بی چرای بودن
بی‌چرا بودن است و چگونه؟


عمو رضا
دلت بی‌غم، سرت خوش باد
کاش میدیدم ترا!

...................... پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:12 ب.ظ http://000000.blogsky.com

............................

پرهون جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ق.ظ http://parhoon.blogsky.com

عمو رضا جان باز هم که داری تلخ می نویسی عزیز........
چه تلخ چه شیرین حرفات قشنگه.......... یا علی

تورج جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:54 ق.ظ http://bisangar.blogsky.com

عمو، سلام
صبح بخیر
آمده‌ام که سر نهم ...

صدر جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:11 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
صحبت عافیت ار چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
آمدم که بار دگر بگویم : سلام .امیدوارم روز خوبی داشته باشی
موفق باشی
صدر

خسته جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ب.ظ

قبل از انکه به تنهایی خود روی اوری از دیگران شکوه اغاز میکنی فریاد میکشی که ترکم گفته اند چرا از خود سئوال نمیکنی کسی را داری که احساست را اندیشه و رو یا یت
را و زندگی ات را با او تقسیم کنی.
اغاز جدا سری شاید از دیگران نباشد.

صلاخی را دیدم که زار میگریست چرا که به قناری کوچکی
دلباخته بود


عمو رضا :
قرارمون این نبود خلف وعده کردی

پریدخت جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام عمو جان
کاش منم باهاشون بودم ...

پــــارســا جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:58 ب.ظ http://pesaretanha.blogsky.com

سلام ممنونم از نظری که دادی اما حالا برو بخون و احتمالا خوشحال میشی



پـــارســا

سپهر شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:04 ق.ظ http://namakdoon.blogsky.com

سلام...زیبا بود ...اگه تونستی یه سری هم به من بزن...و اگه خوشت اومد تا با هم تبادل لینک کنیم البته مثل اینکه لینکهایت زیاد شده اند ولی فکر نمیکنم یه نفر فرقی داشته باشد...مرسی...

امیر چرندی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:05 ب.ظ http://charand.blogsky.com

سلام ، جالب بود ......در ضمن اگه میخواهی پخت یه غذای جدید یاد بگیری بیا پیشم ....یا حق

ناناز شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:11 ب.ظ http://naanaz.blogsky.com

آخه چه با صفا ! جای ما رو هم خالی کنین !

پــــارســا شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:13 ب.ظ http://pesaretanha.blogsky.com

سلام

یه چیزی میگم بهم نخندید امما


رضا من عاشق حرفات نظرات لحنت نه فقط اینجا شدم



باورت میشه


خواهش میکنم زود بیا رضا جان



پــــارســــا

صدر یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:15 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام !
ما به دین در نه در پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
سلامی دیگر به تو دوست عزیز .هر جا که هستی پاینده باشی.
موفق باشی
صدر

شعله یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ق.ظ http://mashgh_e_shab.blogspot.com

...............
عمر جهان بر من گذشته است
نزدیکترین خاطره ام خاطره قرنهاست
بارها به خون مان کشید ند
به یاد آر٬
و تنها دست آورد کشتار
نان پاره ی بی قاتق سفره بی برکت ما بود
.......به یاد استاد..
پایدار باشید.

مریم /صورتک یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:16 ب.ظ http://soratak.blogsky.com

سلام عمو رضا
روز خوبی داشته باشی

صنم یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:12 ب.ظ http://sogmad.blogsky.com

عمو جونم
دلم برات یه ذره شده
منم گاهی می رم سر خاک اونهایی که دوستشون دارم
ولی شعرای خودشونو نمی خونم
من براشون شعر می خونم
پنج شنبه هم نمیرم که شلوغه
یه روز وسط هفته که فقط منم و خلوت مرده ها
بعد صدا مون یکی می شه
و یکدفعه می بینم که منم بینشونم
خیلی قشنگ بود
مثل همیشه
دوست دارم عمو

شعله یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:51 ب.ظ http://mashgh_e_shab.blogspot.com

اگر سکاندار حوبی داشته باشیم چرا غرق شویم؟ سواحل زیبایی در انتظار ماست...........پایدار باشید

پــــارســا یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:37 ب.ظ http://pesaretanha.blogsky.com

رضا جان سلام

رضا حرفت درسته اما به هر حال آدم دوست داره طرف مقابلش

علاوه بر اونچه که هست تاحدودی چیزی که دوست داره هم باشه

الان دارم نوشته هاتو می خونم

ضمنا بازم نوشتم ها

پیروز و موفق باشی


پـــارســـا

خسته یکشنبه 1 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:04 ب.ظ

بهانه ام مختصر بود
سفره ای لبخند
تکه ای غم نان
جرعه ای تشنگی
بهانه ام مختصر بود
اسمانی برای شمردن ارزوها
زمینی برای مصلوب شدن
و چراغی برای انتظار
بهانه ام مختصر بود
مختصر تر از ...............

صادق دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:23 ق.ظ http://sadeghkhan.blogsky.com/

سلام ؛ یک قسمت شعر از شاملو بخاطرم مونده اگه اشتباه نکرده باشم (واقعا پیر شدم) « مرا فریاد کن من درد مشترکم »
دوست عزیزم امید تنها سرمایه ماست و واقع بینی بهترین سلاحمان . تحولات اجتماعی بطئی و زمان بر هستند. بشرطی که اول بتونیم صورت مسئله رو درست منصفانه ببینیم و بنویسیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد