دلم خواست چیزی بنویسم؛ همینطور نا گهان و بی دلیل. دلم خواست سلامی بگویم. دلم خواست حرفی زده باشم. امروز روز آرامی بود نه چیزی به هیجانم انداخت و نه چیزی غمگینم کرد. گاهی یاد خاطرات دور و نزدیک بود و گاهی اندیشه ی امروز و فردا، گاهی هم هیچ چیز نبود.
سلام!
پ.ن.1: عنوان از شعری ست از نصرت رحمانی.
پ.ن.2: عمو همان عموست هنوز.
سلام. تا باشه از این دل خواستنها عمویی. معلومه عموهمان عموست .مگه می شه غیر از این!!!
سلام!
اولین باری نیست که میام اینجا
(البته اون موقعی که می نوشتید میومدم)
خوشحالم که دوباره می نویسید:
عشق است
باز این ترانهها را عشق است
...
چطوری عمو؟
موفق باشی!
خوب کاری کردی ...
سلام
نمی دونم چه طور باید شادی عادی ای که از دیدن نوشتن دوباره ات بهم دست داده بیان کنم
پس بیانش نمی کنم
اما
امید وارم هر روزت :
روز آرامی باشه نه چیزی به هیجانم بندازه و نه چیزی غمگینت کنه ... ( به زبون دیگه ، عادی باشه )
تا شاید هر روز رغبت کنی که بنویسی
دوسه خطی واسه رفع دلتنگی
...
سربلند بمونی و ایرونی عمو جون
سلام عمووووووووووووووووووو
خیلی خوش اومدی ذوق مرگ شدم اسمت رفته بود بالا ی صفحه با دوتا ستاره دو طرفش:))
هر چه می خواهد دل تنگت بنویس.
رها در باد!
بلایت دور ، خیرت پیش،
رهاتر باش،
این باد ، این شبان از تو
رهایم کن، راها در خویش.
چنان در خویش می گریم که گویی گریه درمانی است،
مرگی نیست.
...
سلام عمو ووووووووو جونم
یه سر به http://1st-gharar.blogsky.com بزن
دیدارها تازه بشه بد نیست
به امید دیدار عمو رضای مهربون
سلام عمو
رسیدن بخیر .
سلام رضا جان
چه خوب که دوباره می نویسی. دلم هوای نوشته هات را کرده بود
سلام عمو رضا. نمی دونی از دیدن نوشته ت چقدر خوشحال شدم. گاهی به امید خوندن حرف تازه ای سر می زدم ولی خبری نبود. وقتی برام کامنت گذاشت اومدم اینجا ولی باز خبری نبود... الهی دلت همیشه از این چیزها بخواد.