میروم تا آن روزی که یکدیگر را دیدیم؛ یا اصلا تو مرا ندیدی.
بعد تازه میرسم به آن روزی که دوستت داشتم و تو چه میدانستی و من هم انگار نمیدانستم.
آن روز را یادت میآید که نوشته هایم را خوانده بودی و آمده بودی دست گذاشته بودی روی «مژگان» که «این کیست؟» گفتم: «خوب یک شخصیت داستانی». گفتی : «پس چرا اینقدر شبیه من است.» و من نمی دانستم چرا آنقدر شبیه تو بود.
راه که میرفتم رسیدم به آن روزی که تو از آن سو آمدی و من از این سوِِ؛ به هم که رسیدیم من همه شور و شعف بودم و نمی دانم آن همه اشک از کجا میآمد.
راستی راه که میروم به آن روزها که روزگاران تلخ ما بود هم می رسم.
آن روز که قرار شد دیگر با هم حرف نزنیم فکر میکنم تصمیم درستی گرفتیم...
عشق را ای کاش
زبان سخن بود
................................
او میرود دامن کشان
من زهر تنهایی چشان...
................................
چه بگویم؟
سلام عمو
تو به اندازه تنهایی من خوشبختی
من به اندازه زیبـایــی تو غـمگینـم
آری ؟ ...
سلام عموجان
می دانم که طی کردن تنهایی ها سخت است اما هرچه باشد ان هم یک تجربه است
موفق باشی
چهرهی سرخآبی عشق!
ای عشق چهره ابی ات پیدا نیست.
عمو رضا همه مثل همیم بی خیال بابا زندگی رو عشقس.
گاهی تنهایی چون او نیست و گاهی او هست اما باز تنهایی.
و این خیلی سخت و زیباست که با او تنها باشی.
عمو ..به زن داداشت که میشه مامان من بگو واست زن بگیره..خیلی اوضاعت بهم ریختس...وقت زن گرفتنته !
سلام عمو جون
تنها راه رفتن ایرادی نداره .
اما از من به تو نصیحت تنهایی جاهای خلوت نری یه وقتا ...
از تجربه ی دوستات درس بگیر ... نگی نگفتیا ...
...
جدایی گاهی باعث تقویت عشق و علاقه و حتی دوستی می شه .
به شرط این که همه ی پلا رو خراب نکرده باشیم ...
هیچ وقت دیر نیست و هیچ قصه ای به سر نمی رسه ...
...
سربلند بمونی .
سلام. یکراست ما رو برد این نوشته گذاشت توی شعر کوچه مشیری چقدر شبیه همند.
Dear friend,
this is the first time I visit your weblog. The only thing I can put is to tell that, try as hard as possible, with what you have, wherever you are, with all you can invest. When there is a will. there is a way.
Good luck
nemidoonam inja benvisam ya behet zang bezanam??
too inja dige nemitoonam farsi benevisam nemidoonam hanooz ham zaboone ham ro mifahmim ya na?!
....
عمو درست عمل کردی . دوری خواص زیادی داره. یکیش اینه که وقتی دوباره به هم می رسن از قبل نزدیک ترن. یکی دیگه شم اینه که اگه بخواد تموم بشه دیگه تموم تموم میشه.
سلام عمو. نمیدونیم چرا ولی از روز یک شنبه تا حالا هر چی رفتیم باز نشده (zahra-hb) و نمیدونیم دلیلش چیه؟ شرمنده شدیم.
تنها راه رفتن وخشنود بودن از تنهایی خویش بی هیچ حس وابستگی(اینم آرزوست عمویی)
تو رو خدا داستانتو بده من بخونم من عاشق نویسنده های جدیدی هستم که از دل مینویسن اون جویی هم که بود اشک بود باید بدونید دیگه
سلام آقای محترم عمو رضای محترم
دلم می خواد همدردی کنم یا حتی چیزی بنویسم که کمی باعث آرامش شما بشه
ولی سکوت می کنم که فکر می کنم
بهترینه در حال حاظر سکوت و صبر................
در پناه خدا دلتون آروم بگیره و ..........
سلامت باشید و شاد و پایدار
ؤآ ؤآ ؤآX:)
درود بر شما!
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت٬
من همه محو تماشای نگاهت...
آری٬ روزی هم هست که تنها شویم٬ و باز روزی میرسد که با هم باشیم...
شاد باشید و صبور و امیدوار... بدرود!
برای همینه که جاودانگی رو دوست ندارم. وقتی قراره تنها باشی جاودانگی برای چه؟
گاهی باید گذشت...و گاهی باید فراموش کرد...و گاهی انسانها اندازه همدیگر نیستند....و گاهی نمیدانم ...پیاده تا تنهایی خیلی راهه..باید سوار خواستن شد..و خواست که تنها بود..و گر نه تنها موندن به این سادگیها نیست....
سلام عمو
چطوری؟ این دفعه من زودتر اومدم. اومدم به شما سلامی عرض کرده باشم. متن رو هم ذخیره می کنم بعدا می خوانم.موفق باشید.
خاطرات تلخی رو برام تداعی کردی که هرگز و هرگز فراموش نمی شه.
عاشقان را بگذارید به حال خودشان
درد اینان نه دوا چاره نماید ، نه طبیب !
دلم بدجوری گرفت ... !
نمیشه از هم گذشت.عشق قدرتش زیاده.بیا داستان منم بخون.قشنگه.التماس دعا عمو
سلام رضا جان / اکثر داستانهای دنیا بر اساس واقعیت نوشته میشن ... موید باشی
قشنگه.
آن روز که قرار شد دیگر با هم حرف نزنیم....سالها از آن روز گذشته اما نمی دانم چرا هنوز هم هر بار که می بینم دست او را گرفته ای و در گوشش زمزمه های بودن می خوانی من.........
سلام عمو جون
قربون دلت برم هنوز داری تنهایی راه می ری ؟
حالا نمی شه همون در حال راه رفتن یه آپ دیت کوچولو هم بکنی ؟
سربلند بمونی .
نکنه از وب نوشتن هم گذشتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!