کتاب رابست و روی میز انداخت. سیگاری روشن کرد وبه صندلی تکیه داد. خواسته بود داستانی بنویسد. دو باره در ذهنش مرور کرد. گوشی تلفن را گذاشته بود؛ اشکهایش را بی که گریهاش بند آمده باشد پاک کرده بود و رفته بود سراغ کاغذهایش؛ داستانها و طرحها و تمام نوشتههایش که در یک کیسهی نایلونی بودند. یک یک برداشته بودشان مرورشان کرده بود و بعد پاره کرده و ریخته بودشان در همان کیسه و چقدر گریه کرده بود.
دودسیگار را بلعید و نفسش را بیرون داد. کاغذهای سفید روی میز را پاره کرد و در سطل کنار میز ریخت.
سلام عموی عزيز.دور از جون شما چند روی آقا مراد خرش رو نميده به ما سواری!وبلاگتون رو ذخيره کردم..تا چند روزی که غيبت داشتم رو از سر فرصت بشينم و بخونم.در نيم نگاهی...اشعار نصرت بدلم نشست.طرح آخری هم.فکر کنم برای چندین بار..در زندگی هر نويسنده و شاعریبه عنوان تجربه شخصی باشد!
سلام !
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم از روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
==========================
هر جا و هر زمان از سر صمیمیت میگویم :
موفق باشی
صدر
عمو جونم
آدم از زندگی دو تا تعبیر می تونه کنه
یا زشت یا زیبا
حتی زشتی هم یه نوع زیبایی توشه
همینکه چقدر زشته - و با همه زشتیش باز هم زشته
می دونی که می خوام چی بگم
ولی عمو جونم
دود سیگارو بلعیدن و لذت بردنش هر چقدر هم به ریه هات صدمه برسونه - باز هم قشنگه - چون اون لحظه با تمام احساست از همون زشتی داری لذت می بری..
پس زندگی کن و لذت ببر - حتی با زشتیها
عمو جونم خیلی دوست دارم
عمو رضا سلام
من فکر می کنم برای زیستن یه قلب هم کافیه اما برای زندگی کردن نه ... البته شایدم کافی باشه ... شایدم ما بلد نیستیم ... نمیدونم ...
نامش را من واگویه می نهم .
شاد و پیروز باشی عمو .
سلام من کوچیکه شما هستم . راستش من وقت زیادی از روز خونه نیستم و امید وارم هرچه زود تر از شرمندگی شما وسایر دوستان در بیام
سلام...عمو جون....از بابت گل مرسی....منم یه باغچه گل فقط به خاطر مهربونیات تقدیم میکنم....عمو ...میگم چرا ما هر وقت میخایم وجودمون رو اثبات کنیم...اثارمون رو پاک میکنیم..؟؟.....آسمون دلت پر ستاره...
عمو جون . مرسی از لطفت ولی مشکل من حل شد دیگه نمیخواد زحمت بکشی.
درود
پوچی؟
یا...
دستهی کاغذ
بر میز
در نخستین نگاه افتاب.
کتابی مبهم و
سیگاری خاکسترشده کنار فنجان چای از یاد رفته.
بحثی ممنوع
در ذهن.