بهار بود باز بیهیچ طراوتی و تازگی؛ اما من بودم و تو و احساسی که جلا می داد. عاشقانههای شاملو و فروغ غذایمان بود و نفسمان بود. و هر بار که « سرچشمه»ی شاملو به اینجا میرسید که:
« با تنت برای تنم لالا گفتی.
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چراکه دستهای تو اطمینان بخش بود . »
دیگر همینجا میماندیم و همین را فریاد میزدیم و تکرار می کردیم.
چند بار « آفتاب میشود » فروغ را خواندیم؟! چند بار « ماهی» شاملو را؟! چند بار همهی عاشقانههای دنیا را؟!
یادش بخیر.
یادش بخیر و تداومش تا همیشه!
سلام عمو جان
نوشته هایت مثل همیشه قشنگ هستند. روز تولد کسی که دوستش می داریم . از بهترین روزها است. حس قشنگی که هیچ کجای دیگر تکرار نمی شود.
راستی قصه ایمان و مژگان چی شد؟ ما منتظریم.
سلام !
عموجان !
تکرار بعضی نجواها مثل تکرار صبحانه و نها و شام برای زنده مانده جسمه .با این تفاوت که این زمزمه ها سرقفلی روح هستند .
راستی حقیقتش رو بخواهی من یکی دو جا رو سراغ دارم که هم دنجه و هم مناسب برای جمع شدن بچه ها .اما باید ببینم رای و نطرات چطوری میشه و بعد اعلام میکنیم .
در ضمن پیشنهاد تو جرو یکی از دو تا پیشنهاد برگزیده است تا اینجا.
خیلی طول نمی کشه .تکلیف مکان رو هم مشخص می کنیم .
موفق باشی
صدر
سلام :
از اینکه یادم کردی و بخصوص نوشتی یک د نیاممنو نم
کاملاموافقم:
یادش بخیرو تداومش تا همیشه
سلام
برای من شب کام است صبح میلادت
فدای انکه چنین خوب و نازنین زادت
از اینکه به من سر می زنین ممنونم .
موفق باشین .
میلادش مبارک :)
تداومش تا همیشه بــــــــاد...
سلام سری هم به عاشق شاملو و فروغ والبته آزادی بزن ...قربانت شین.
سلام !
عموجان !
به رسم رفاقت و ادب آمدم که در این صبحگاه بگویم :
سلام .روز خوبی داشته باشی
موفق باشی
صدر
یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود...... منو خیلی شرمنده کردی ..یا علی
عمورضا جونم
آخه من ماهیا و مورچه ها رو وووو .... رو خیلی دوست دارم
راستی خودتم از ماهی گفتی.
عمورضا جونم دوست داری از چی بگم. تو بگو-من از همون می گم.
خیلی دوست دارم عمو رضا جونم.
سلام عمو جان
خدا نکنه دلتون گرفته باشه .
به قول بزرگترا لحظه هاتان زعفرانی باد !
راستی قسمت نظر خواهی مطلب جدیدتون مشکل داره ؟!