مردم،

گروه ساقط مردم

دلمرده وتکیده ومبهوت

در زیر بار شوم جسدهاشان

از غربتی به غربت دیگر می رفتند

ومیل دردناک جنایت

در دست هایشان متورم می شد

                                                       فروغ فرخزاد

آتش مرده و خاکستر را باد برده و ققنوس برنیامده است.

می گویند بوتیمار پای آب می نشسته و غصه می خورده است که اگر آب تمام شود چه می شود!

تشویش بوتیمار فکر می کنم به سر آمده باشد وفکر می کنم بوتیمار پر گرفته باشد ودیگر هیچ کس او را ندیده باشد؛ آب تمام شده است. رودخانه خشک شده و راهها آتش گرفته اند. ما هیچ یک نفهمیدیم!

خفته گانیم؛ یا همان که شاملو گفت: « ما بی چرا زنده گانیم».