نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی
به هیأت او در آمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گزیر نیست.
احمد شاملو
دیروز تولد احمد شاملو بود. دیروز شاملو 78 ساله شد اگر چه سال هاست که جاودانه شده است با آن شعر هایش و آن زیبایی اندیشه اش. بر سر مزارش گرد آمده بود یم و من می خواستم یکی از شعر هایش را با صدای بلند بخوانم که آیدا سر رسید؛ و همان هراس همیشه گی باز به سراغ من آمد؛ کتاب را در کیف گذاشتم و از جمع کمی فاصله گرفتم. نمی دانم چه بود این هراسی که هر بار از دیدن آیدا در دلم می افتاد؛ اینبار به اعتبار حضور یکی دو تن از دوستان فرصتی دست داد تا از نزدیک آیدا را ببینم و بشناسم. آیدا واقعا زیبا بود. من آیدا را تا پیش از این تنها در شعر شاملو می شناختم و همان شعر آیدا را در نزد من مقدس کرده بود و شاید همین علت هراس من از رو در رویی با آیدا بود؛ ودیروز این آیدای مقدس را دیدم و دانستم او بی گمان شایسته است که این چنین در شعر شاملو تقدیس شود. آیدا واقعا انسان زیبایی ست. انسانی شایسته ی دوست داشته شدن. تا بامداد او را دوست بدارد و او بامداد را دوست بدارد و بامداد برای او شعر بگوید و او سر بامدادخسته را به سینه بفشارد.
دیر زیاد! |