امروز سالروز اعدام بیژن جزنی(۱۳۵۴) است. او بر سر دفاع از آرمانی جان داد که خودخواهانه نبود .حکایت مزمت خودخواهی نیست ؛ حدیث پاکبازی ست .چند نفر پیدا میشوند تا جانشان را برای مردمان در کف دست بگیرند .شما را به خدا نگویید « اگر زنده میماند بیشتر به نفع مردم بود » به عظمت کار او نگاه کنید . موافق نیستم که شیوهی عمل جزنی را الگو بدانیم اما میخواهم بدانم چند نفر با منش جزنی پیدا میشود؟
« غافلان هم سازند، تنها توفان کودکان ناهمگون میزاید .
هم ساز سایه ساناناند ، محتاط در مرزهای آفتاب. در هیات زندهگان مردهگاناند. وینان دل به دریا افگناناند به پای دارنده آتشها. زندهگانی دوشادوش مرگ پیشاپیش مرگ هماره زنده از آن سپس که با مرگ و همواره بدان نام که زیسته بودند؛ که تباهی از در گاه بلند خاطره شان شرمسار وسر افکنده می گذرد .
کاشفان چشمه کاشفان فروتن شوکران جویندهگان شادی در مجری آتشفشانها شعبده بازان لبخند در شبکلاه درد با جاپایی ژرفتر از شادی در گذرگاه پرندهگان.
دربرابر تندر میایستند خانه را روشن میکنند و میمیرند. » احمد شاملو-دشنه در دیس-خطابهی تدفین |