با منی مثل خود من! مثل تن! مثل یه پیرهن!

استکان آخر را که، سلامتی گفته ونگفته، لاجرعه سر کشیدم، دیگر به تو فکر نمی کردم. نه به تو و نه به من. نه به هست ونه به بود. اصلا خواسته بودم فرار کنم از هست وبود ومن وتو. حالا اگر به جایی نرسیدم از این فرار بی سو، به درک. فراموش کردم دمی، نه ساعتی، من وتو و هست و بود را.

باور کن، به تو فکر نکردم. حالا هر که هر چه می خواهد بگوید. من آنقدر مست بودم که یادم نبود تو را و من را.

باور کن، نه به تو فکر کردم و نه به من.

حالا کجاییم؟!

پ.ن.۱: عنوان از ترانه‌ی غیر مجاز یغما گلرویی ست.
پ.ن.۲: اینکه بهت پیشنهاد دادم با هم برقصیم٬ فقط واس این بود که حرص اونو در بیارم. همین.
پ.ن.۳: ندبه‌ی بهرام بیضائی را اگر نخوانده اید٬ پیشنهاد می کنم بخوانیدش.