هنوز باغچه برامون گل نداده، کدوم پاییز زمستونو خبر کرد؟

شب که شروع شد با خودم گفتم این شب رفتنی نیست؛ خودش را می‌اندازد روی شهر و دیگر صبح نخواهد شد.

نه که شب را باور کرده باشم، اما شب یلدای تنهایی انسان حیران امروز پایانی انگار ندارد.

اصلا فراموشش کن بیا از آب و هوای این روزها حرف بزنیم. همه چیز یخ زده است. امروز که به خانه می‌آمدم پایم رفت روی یک تکه یخ و من زمین خوردم و هر چه قدر گریه کردم یخ آب نشد و من یخ بستم.

بیا اصلا از آب وهوا هم حرف نزنیم؛ واکسنت را زده‌ای یا نه؟ اگر نه، شده‌ای مثل بچه‌های دروازه غار و شوش؛ کسی نیست برای آنها واکسن بزند. می دانی حتی چیزهای رایگان هم برای من و توست از مجانی ها هم چیزی به ندارها نمی رسد!

اصلا ولش کن بیا سرمان را بگذاریم روی خاک وچشممان را ببندیم وهیچ وقت بلند نشویم. این گونه بهتر نیست؟!

نظرات 13 + ارسال نظر
مسیح چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com/

سلام عمو جون

بابا تازه اومدی ...

حالام می گیی سرمونو بذاریم و بلند نشیم ؟

پس اون بچه هایی که حسرت زندگی بچه های دروازه غار و شوش رو می خورنو کی باید کشف کنه ؟

کی باید نگران واکسن اونا باشه ؟؟

...

سربلند بمونی و ایرونی .

من چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

اگر کسی نیست که حتی مجانی برای بچه های دروازه غار و شوش واکسن بزته..ولی کسی هست که به هر قیمتی اونا رو زیر سایه خودش با مهربونی نگهداره...

دوباره مسیح چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:38 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com/

بازم سلام

ممنونم عمو جون

هم خودتو قبول دارم و هم شاملوتو ...

سربلند باشی .

علیرضا*شب بارانی* چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ب.ظ http://rainynight.blogsky.com

شب یلدای من که ... گذشت / از یخ هم نگو که دوباره سرما میخورم / اما در مورد واکسن و بچه های شوش و دروازه غار باهات موافق نیستم / اونا از ما زرنگترند رفیق / اگر سرت را بگذاری بر روی خاک و چشمانت را ببندی با تو همراه میشوم /

آیه‌های زمینی چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com



می‌شه قربانی این وحشت منحوس نبود
می‌شه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد
(ایرج جنتی عطایی)


تاریک خانه پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ق.ظ http://darkroom.blogsky.com

آری شب یلدای بی پایانی است، دیگر حتی نمی شود منتظر سحر ماند...
شب است و تاریکی و تنهایی و سرما ، پس بیا سرما بخوریم و چراغی نیفروزیم در تنهایی شب گردی کنیم !

بهار پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:52 ق.ظ http://khaatoon.blogsky.com

نمیشه .بازهم همه رو میبینیم میشنویم و گریه میکنیم تو دلمون.

م ر ی م پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:26 ق.ظ http://shodan.blogsky.com

کسی به فکر گل ها نیست /کسی به فکر ماهی ها نیست/
کسی نمی خواهد /باور کند که باغچه دارد می میرد /
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است /که ذهن باغچه دارد آرام آرام/ از خاطرات سبز تهی می شود/ و حس باغچه انگار /
چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده است /
…….
برادرم به فلسفه معتاد است /…..و نا امیدیش ان قدر کوچک است که هر شب /در ازدحام میکده گم می شود . /
………
حیاط خانه ی ما گیج است /من از زمانی /که قلب خود را گم کرده است می ترسم /من از تصور این همه دست /
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم /
……
من فکر می کنم که باغچه را می شود به بیمارستان برد .

صبر کن ، تنها دمی دیگر ، شاید این بار درمانی باشد ….

خاکستر پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:16 ب.ظ http://khakestar.blogsky.com

سوال !
فقط انسان امروزی حیران است و حیرانی‌اش پایان ندارد ؟
انسانهای گذشته شب یلدایی نداشتند که در آن تنها باشند؟
بابا(عمو) رضا از ازل همین بود تا ابد هم همینه و فقط شکل عوض می‌کنه و همیشه خودشو بروز نگه می‌دارد
کپک زدی؟

هامون جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:10 ق.ظ http://shouka.blogsky.com

به انتطار ام!
...
حی و حاضر...بیاغاز این هجرت تاریک را!

پویا جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ http://azadivoice.blogsky.com

سلام

خیلی ممنونم که به بنده و وبلاگم لطف دارید !
من هم مثل شما عقیده دارم خیلی از این تلفات را باید به ژای ملایان نالایق که تدبیر امور را نمی توانند داشته باشند و بزور می خواهند حکومت کنند نوشت ُ امیدوارم خداوند ارواح درگذشتگان این حادثه را در نعمت و برکت قرار دهد و انتقام آنها را از این رژیم بگیرد .

سحر جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:56 ب.ظ http://afsaneyemaneli.persianblog.com

سلام عمو رضا. برام نوشتی عشق رو فراموش کردی !!! باور نمی کنم. من این فراموشی رو تو نوشته هات ندیدم. غیر طبیعی هم نیست ! هر چیزی تا زمانی ارزش داره که ما نسبت بهش احساس داریم. اگه روزی این احساس مرد دیگه اون چیز با ارزش نیست. ولی یادت باشه که زندگی ادامه داره و دنیا پر از آدم های مختلفه.

دانیال جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 10:30 ب.ظ http://57.blogsky.com

سلام
خوب این جمله را خود شاملو گفت:
کاش برای همه شعر می گفتم
نه برای روشن فکر ها
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد