وحالا اگه دلت بخواد
می تونی با یه فریاد
گلوتو پاره کنی:
دیوارا از بتن مسلحن!
برای اول آذر 77 وخاطره ی تلخ آن!
روزی مثل همین امروز بود که باد سردی در گرفت و هر چه بود با خود برد و باقی هر چه ماند بوی خون بود و وحشت بادی دیگر؛ روزی مثل همین امروز، روزی مثل هر روز ما که وحشت جنون جانی انداممان را می لرزاند؛ روزی مثل همین روزهای تلخ ما؛ روزی مثل همین روزهای فراموشی انسان؛ روزی مثل روز فراموشی آزادی.
تو غفلت پروانه را
در بادهای بی هنگام پاییزی ندیده ای
که بدانی آذر ماه
از اواز کدام پرنده ی تنها
این همه زمستان است!
بیرون خانه یک عده آدمی ایستاده اند
سردشان است
می گویند
هر کسی از راه شب آمده
آمده آینه را به خاطر صبح بشکند.
چه غبار غفلتی گرفته این خواب نا تمام!
من حرفم هنوز نا تمام همین ترانه است
پروانه های بعدی را بپا
باد می آید
من زود باز خواهم گشت!
«سید علی صالحی٬ دعای زنی در راه که تنها می رفت»
روز سردی بود امروز...بی خیال هوا... خودت چطوری ؟
موفق باشی!
سلام
منم یه کم سردمه ...
تو هم بمونی ...
سلام
روزی مثل همین روزهای فراموشی، یکعده آدمی فراموش شده آمدهاند و به نوشتهات که فراموششان شده و از آن تنها سرما را بهخاطر میآورند (نه خون و وحشت را) نظرهایی میدهند که فراموش میشود... فراموشش کن!
اول آذر...چیزی یادم نمیاد.یک اتفاق شخصیه؟
من درد در رگانم
........................
روانشان ارام...
اشک ما تنهایان
بدرقهء راهشان
سلام عمو خوبی هر وقت نظراتو میبینم میگم چقدر کوتاه و دهن کجی میکنم خلا صه خوب باشی و ساده بای
برای روزایی که گذشتن معمولا کاری از دستمون بر نمیاد...چه برای برگردوندنشون..چه برای فراموش کردنشون...
رضا تو با اون حال چه جوری آپدیت کردی من داشتم میمردم!؟!؟!؟
سلام عمو رضای محترم
یه چیزی بگم و برم
آزادی هیچ وقت هیچ وقت فراموش نمی شه
اینو اوت ته تهای قلبم و فکرم می گه
باورش دارم
در پناه خدا
بابا ای ول انسان مه آلود جان! تو دیگه چرا؟
نمی دونستم علی صالحی به جز ری را برای کس دیگری هم شعر می گه.
دوست خوبم ...
این مدت شاید زیاد اذیت کرده باشم ...
امیدوارم بازم بزرگواری کنید و ببخشید ...
شاید یه روزی برگردم ...
زمانش دست من نیست ...
اما شکر می کنم از اینکه چیزهای زیادی از دوستان عزیزم یاد گرفتم ...
در پناه حق ...
سلام عمو جون..چاکریم..بابا آذر نا سلامتی ماه منه..اینقدر یه لنگی تو آسمون آویزونش نکنین.راستی بیا یه سر بزن.چون دوسه روزیه که خونه ام!ماچ فراموش شد. ماچ.
منم نمیدونم ولی اگه مربوط به آزادیه که خودش یه دنیا حرفه و چی میشه راجع بهش گفت.
آزادی فراموش می شود؟
سلام
ما را یکشب پیش از جوانه مشت ها و شکوفه فریادها در شرجی خروش رها کردند ما مثل دو پروانه دست اموز به خانه هایمان رفتیم و زیر نور قرمز تنهایی زمزمه تصنیف میلیونی را
اغاز کردیم.
بیا به زادگاه رودخانه ای خود بازگردیم و ایینه ها ی نگاهمان را از غباره باروت بزداییم
سلام
خـدمت دوست بباید شد و گـفتن با دوست
بر تو ای دوست مبارک شود این عید سعید
پایدار باشی .
یاد یه شعر از فروغ افتادم : اینجا ستاره ها همه خاموشند ـ اینجا فرشته ها همه گریانند ـ اینجا شکوفه های گل مریم ـ بی قدرتر ز خار بیابانند ...
برای اولین بار است که وبلاگت رو دیدم و خوشحال هستم از اینکه هنوز پسر با شعور پیدا میشه.موفق باشی.
کارت درسته جون داداش