آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود!

این روزها، یا سر کارم یا خواب. روزی ۱۲ ساعت کار و پس از آن خستگی و تنهایی.
همین است که دیگر فرصت سر زدن به وبلاگم را ندارم. همین جمعه ها فقط برایم مانده که آن را هم از دست خواهم داد؛ آخر از هفته‌ی دیگر جمعه ها هم سر کار می‌روم. شاید از غم نان باشد یا شاید از حرص نان و شاید حتی فراری باشد از هرچه که در پیرامون است.
حالا باز بخواهم از تنهایی بگویم که چه؟!
می‌روم بخوابم. خسته‌ام.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد