مژگان سرش را گذاشت روی پای ایمان و گفت:خوابم میاد! ایمان دستی به موهای مژگان کشید و گفت: بخواب عزیز دلم! چشماتو هم بزار و...بخواب! پس از ان دیگر نوازش نرم دستهای ایمان بود و گرمیی پوست مژگان.
نوازش دست ایمان و گرمی پوست مژگان. گاهی لطافت اونیرو که لطافت وگرمی رو تو دستمون و تو پوستمون گذاشته از یادمون می بره. چه خوبه که از لطافت و نوازش گرم دیگری لطافت اونو بیشتر احساس کنیم - اینطوری لذتش چندین برابر می شه. به ایمان و مژگان بگو امتحان کنن...
سلام عمو رضای عزیز : نگفتم فراموش کردن. تمام چیزای دنیا یکیه. یکی جدا از دیگری نیست. ولی گاهی اوقات خودمون یه کفه ترازو رو قدری سنگینتر می کنیم و از کفه دیگه یادمون می ره. نه اینکه یادمون بره نه می دونیم که هست ولی ترجیح می دیدیم لذتو از چیزی که با جسم احساسش می کنیم ببریم تا لذتی رو که از دل احساس می کنیم. دل و جسم بیشتر اوقات دوست دارن در تضاد هم کار کنن. اما اگه اجازه بدیم که این وسط روحم یه سرکی بکشه بد نیست... موفق باشید و در پناه حق....
سلام ! عموجان اول این و بگیر بعد برد خط بعد: نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم بیا بگشای در / بگشای / بگشای در که دلتنگم میزبانا / میهمان سالهایت پشت در می لرزد بگشای / بگشای در که دلتنگم رضا جان ما نه در پی حشمت و جاه به اینجا آمده ایم /از بد حادثه هم تو این وبلاگ نیامده ایم . پس عوض کردن حس ما /گاو نر میخواهد و مرد کهن /خاطرت جمع موفق باشی صدر
[ بدون نام ]
دوشنبه 12 خردادماه سال 1382 ساعت 10:38 ق.ظ
سلام ! خیلی باحالیم . یه نگاه به این آدرس بنداز .یه کم به خودت بجنب . به کمکت نیاز داریم .یعنی همه باید کمک کنند .یخورده بیشتر تبلیغ کن. http://1st-gharar.blogsky.com/
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خووووووووووبه!
مثل نوازش باد توی موهای آدم
man ham bayad bishtar behet sar bezanam ta farda
movafagh abshi
شایدم حق با تو باشه ولی من گفتم که خیلی جدی گفتم و غیر از اینم نیست. پس فکر نکنم تحقیر باشه....
موفق باشی.......
منم می خوام!
سلام چه طور منو پیدا کردید .به این زودی
دوست عزیز وبلاگ بروز شد
موضوع بحث جدید
..چگونه در وبلاگ نوشته متحرک داشته باشیم....
وبلاگ جالبی داری موفق باشی اگر موافق بهم لینک بدیم
بای
چه شود!
احساس با حالی به آدم دست میده رضا
سلام!
عمو جان من به لحاظ هوشی یخورده دیر مسائل رو میگیرم .جون مژگان پیغام میذاری رک حرف بزن ما هم بفهمیم.
موفق باشی
صدر
سلام عمو ،خوبی؟
نوازش دست ایمان و گرمی پوست مژگان. گاهی لطافت اونیرو که لطافت وگرمی رو تو دستمون و تو پوستمون گذاشته از یادمون می بره. چه خوبه که از لطافت و نوازش گرم دیگری لطافت اونو بیشتر احساس کنیم - اینطوری لذتش چندین برابر می شه.
به ایمان و مژگان بگو امتحان کنن...
سلام رضا!
حالا من با تو دوست خیلی می خوامت هوارتا شایدهم سه گونی.
سلام عمو جان !
خوبی؟
فکر کنم اون زمان که هنوز جوون بودیم یکی دو قسمت از داستانهای ایمان رو خونده بودم . درسته؟
سلام عمو رضای عزیز : نگفتم فراموش کردن. تمام چیزای دنیا یکیه. یکی جدا از دیگری نیست. ولی گاهی اوقات خودمون یه کفه ترازو رو قدری سنگینتر می کنیم و از کفه دیگه یادمون می ره. نه اینکه یادمون بره نه می دونیم که هست ولی ترجیح می دیدیم لذتو از چیزی که با جسم احساسش می کنیم ببریم تا لذتی رو که از دل احساس می کنیم. دل و جسم بیشتر اوقات دوست دارن در تضاد هم کار کنن. اما اگه اجازه بدیم که این وسط روحم یه سرکی بکشه بد نیست...
موفق باشید و در پناه حق....
عمو رضا مرسی ضربه ای که به بازوم زدی به خودم اومدم.
سلام !
عموجان اول این و بگیر بعد برد خط بعد:
نه از رومم نه از زنگم
همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در / بگشای / بگشای در
که دلتنگم
میزبانا / میهمان سالهایت پشت در می لرزد
بگشای / بگشای در
که دلتنگم
رضا جان ما نه در پی حشمت و جاه به اینجا آمده ایم /از بد حادثه هم تو این وبلاگ نیامده ایم .
پس عوض کردن حس ما /گاو نر میخواهد و مرد کهن /خاطرت جمع
موفق باشی
صدر
سلام عمو...مژگان کی بید ؟
سلام !
خیلی باحالیم .
یه نگاه به این آدرس بنداز .یه کم به خودت بجنب . به کمکت نیاز داریم .یعنی همه باید کمک کنند .یخورده بیشتر تبلیغ کن.
http://1st-gharar.blogsky.com/