سانسور اینترنت را آغاز کردهاند.ما البته به سانسور عادت کردهایم و همین است که وقتی به شبکه متصل میشویم آب از دهانمان جاری میشود که چه چیزها که نمیبینیم و چه چیزها که نمیخوانیم.
عدهای اما هستند که از ما خیلی بیشتر میدانند و خیلی بیشتر میفهمند .آنها میگویند ما خیلی چیزها را نباید ببینیم وخیلی چیزها را نباید بشنوییم یا بخوانیم.ما انگار همیشه گفتهایم چشم که آنها پا را باز فراتر نهادهاند.
بعید است اما این بار کاری از پیش توانند برد؛
مادیگر سر به زیر نیستیم.
خوش آمدی/ موفق باشی / شاد باشی
مبارکه عمو جان خوش اومدی
از این به بعد مرتب مینویسی ؟ نه؟
:))
غصه ات میگیره وقتی ..... می دونی و می بینیی ....
سلام رضا جان .درست همینه که تا ما نخواهیم هیچ کس هیچ کاری نمیتونه بکنه اما مشکل همینه که انطور که باید معترض نیستیم
راستی اون لینکای پستهای پایینترت ایراد داره برو درستشون کن
موفق باشی
من هم تبریک می گم
به نظرت این بلاگ اسکای دیگه قابل اعتماد هست
امروزه چه ساده است حسکردن حضور یک دوست را از فاصلهی هزاران فرسنگ.
نمیدانی نامش چیست و از کجاست؛ نمیدانی کیست؛ احساست را هم نمیدانی چیست؛ انگار دوستش داری؛ چرا؟
در کار دل چرایی نیست
گهگاه؛ مثل باران
دوست داشتن؛ نرم میبارد
«زیر باران باید رفت»
چشمها را باید بست
و فارغ از هر چون و چرایی باید گفت
دوست میدارم.
دوست داشتن چیزی نیست مثل یک اسکناس مچاله شده که هر جایی بتوان آن را خرج کرد
اندوه تلخم؛ تلختر شد.
نمیدانم.
شاید آنتنهایمان رو به هم میزان نیستند
و شاید هم اصلن
کلام را
بر روی موجهای متفاوتی دریافت میکنیم.
من صبر میکنم.
ممنونم آری صبر کن....