خستهام.خسته.همدمی نمیخواهم
،همراهی نه.نه میخواهم برای کسی درد دل کنم نه میخواهم درد دل کسی را بشنوم.آدمها آنقدر در خود فرو رفتهاند که دلداریهایشان هم ازخودخواهی است.نمیخواهم کسی مرا دلداری بدهد. کسی اصلا چه میداند درد من چیست. کسی اصلا چه میداند درد چیست.
مینشیند روبرویت با چشمانی که آرام میخندند خیره میشود به تو و به حرفهایت گوش میدهد و هر از چندگاهی سری تکان میدهد که یعنی میفهمد چه میگویی؛دستت را هم شاید بگیرد اشکت راهم شاید پاک کند .همه اینها را برای آن انجام میدهد که تو بگویی « چه خوب میفهمد! » که بگویی « چه آدم مهربانی!».
میخواهم در خلا ادامه پیدا کنم در جایی که نیست یا اگر هست فقط زادهی توهم من است و کسی در آن شریک نیست.
مخالفم عمو رضا کاملا مخالفم
و اعتقاد دارم نیروی درون هر انسانی از همه چیز برتر و والاترست .
تو شریک یا همدم نمی خوای تو مهربونی یا توجه نمی خوای تو خودت رو میخوای
بابا این دیگه چه شروعیه خیلی عصبانی بوده ای البته من کاملا با حرف تو در مورد همدردی دیگران با انسان موافقم ولیکن در مقابل فهم احمقانه آنان در مورد رنج تنها سکوت باید کرد امید روزهای شاد تر برای تو
عمو رضا همه آدما همینن . یا خودتو خیلی جدی گرفتی . یا بقیه آدمارو !!
نمیدانم چرا هیچ نام و نشانی از خود نگذاشتهای .
اتفاقا هم خودم را جدی گرفتهام هم دیگران را چون از آدمها انتظار دارم .
خیر سرمان آدمیم آخر. چه کردهایم که بگوییم از حیوانات برتریم.